بچه که بودم از پدرم پرسیدم: "ده دقیقه زمان زیادی است؟"
پدرم با کمی تامل جواب داد: "آره بابا. برای تو زیاده."
آن روز نفهمیدم که چرا پدرم میگوید "برای تو" زیاد است. نفهمیدم که فرق من با دیگران چیست؟
وقتی به دبستان میرفتم، مادربزرگم مرا تا مدرسه میبرد و به خانه می آورد. یکبار از او پرسیدم: "مامان تا مدرسه چه قدر راهه؟"
مادربزرگم جواب داد: "ده دقیقه."
آن روز به این فکر کردم که ده دقیقه زمان زیادی هم نیست، چرا که از خانه تا مدرسه راه زیادی نبود.
امروز که بزرگ شدم و درس خواندم و کار کردم و زندگی کردم میفهمم چرا آن روز پدرم در جوابم گفت: "برای تو زیاده".
بچه که بودم زمان برایم مفهوم دیگری داشت. زمان به واقع وسعت داشت. هر لحظه اش یک عمر بود. امروز که از صبح تا شب 100 تا از این ده دقیقه ها را تلف میکنم میبینم که هر عمرش فقط یک لحظه است، فقط یک لحظه !!
کاوه
مرداد 85
پنجشنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۵
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۲۰ نظر:
چقدر راست گفتی. هر چی بیشتر به بچگی فکر می کنم، می بینم چقدر به طبیعت به زندگی نزدیک تر بودم. زمان مفهومی نداشت همونطور که در واقع هم نداره. مکان هم مفهومی نداشت. حرف هم مفهومی نداشت. تنها چیزی که مفهوم داشت زنده بودن در لحظه بود. بدیش اینه که هنوز هر چی فکر می کنم نمی فهمم چرا حتما حتما باید بزرگ شد و بزرگونه بود.
wow! perfect! i love this post the same as previous one!
it's great! i mean he childhood and our conception of life at that time! our conception of life was perfect at that time because we have had "no conception" in fact! agreed?! ;)
هر لحظه اش یک عمر بود. امروز که از صبح تا شب 100 تا از این ده دقیقه ها را تلف میکنم میبینم که هر عمرش فقط یک لحظه است، فقط یک لحظه !!
perfect! thank u kave!
[u've become urself in ur writings and that's why ur writings refresh the senses now! thanks lol]
wow! i didn't know that! ( that u've changed it because haloscan doesn't support u anymore!)and i didn't wrote that to "مچت رو بگيرم"
به قول خودت!
it was just a little "guess"!
واينكه يه دوست نمي خواست تو رو خراب كنه! "يه دوست" واقعا يه دوست بود
ولي اين مهم نيست!! مهم اينه كه تموم نوشته هات الان " خوندني" اند!
especially those two posts of 22 tir;
"MTV"?!! looooool
YE DOOST
ببين كاوه جان از اين بچه بازي ها كه بگذريم;
Why don't u publish this bloge ( I mean the same content ) in eng.
اين كاريه كه الان بيشتر وبلاگ نويس هاي بزرگ مي كنن( البته اغلب شون سياسي هستن!ولي اين اصلا مهم نيست! اصلا چه ربطي داره؟! ) در كنار وبلاك فارسي شون همين مطالب رو به انگليسي هم دارن... توهم مي توني همين كار رو بكني به خصوص اينكه تو خودت قابليت اين رو داري كه به انگليسي بنويسي!
بين المللي بودن اصلا چيز بدي نيست خصوصا اين كه الان نوشته هاتت
Is a representative of ur generation
من اين رو جدي ميگم الان نوشته هات "تو" هستن و اين "تو" سمبلي هست از نسلت و اين ارزش داره!
اگه اينجا دارم خيلي زر مي زنم بهم بگو تا از ميل استفاده كنم
I really would like to see u on the TOP…emmm ,anyway this is u who should decide
يه كم راجع بهش فكر كن
: the same "arajif" in eng!
;)
رفیق اعلی
این رنگ بنفش زمینه بدجوری توی چشم می زنه...
حقیقتا که دمهای بچگی غنیمتند
و این روزها چه بی دمند
یعنی که بی دمشان کرده ایم
از آشنایی با شما خوشحالم
یه دفعه می بینی همین دقیقه های لعنتی پیرت کرده
بدون اینکه تو زندگی چیزی شده باشی
100 ta 10 daghighhe :-?
salam che harfe ghashangi beheton zadan va shoma ham az bachegi che nokte sang bodin afarin webe ghashangi darin be manam sar bezanid
hey kaveh,du solltest endlich wieder schreiben.mikhastam begam chie kar mkoni chera neminewisi?
نخستین باری است که می خوانمت....در وب گردی امشبم یافتمت...ابتدا مسحور چفت و بست کلماتت شدم و سپس شرمنده ی لینک خط خطی هایم که با مهر آن گوشه چشباندی اش... ماندگار شدم رفیق جان
آمدم خواندمت در کمتر از ده دقیقه...بی تلف...همین
اون اقا کاوه اي که عادت داشتيم هر روز ببينيمش بهش نميومد همچين وبلاگي داشته باشه
از دوست جونت چه خبر؟ بالاخره ازدواج کردين يا نه؟
:))
10 daghighe aramesh dar in sen ham kheili ziyade
نمی خوای بنویسی؟
saWm.MaNn WeblogetO az 360 PeidA kardaWm! neVeshte Hato khOoNdaWm daShi mOvafaGh baaShi.faHmo darKet balaS$
to ghol dade bodyyyyyyyyyyyy benevisi!!!!!!!
esmamo eshtebah zade bodam. kavae jon benevis dige.
تولدت مبارک
لا اقل روز تولدت می نوشتی
منم یه آشنای قدیمیم اگه یادت باشه؟:D
افســـــوس که چه زود دیــــر شــــد.
دادا کـــــاوه بابا باریک
ارسال یک نظر