سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۳

آدم ها شعرند و زندگی منتقد. آدم ها لطیفند و این زندگی است که با نگاه خشک و انتقادی اش، دوباره و دوباره این لطافت را خدشه دار می کند. آدم ها شعرند، بعضی با قافیه و با وزن، بعضی بی قافیه و بی وزن. از اینکه در کنار همند، از اینکه حتی قافیه هایشان با هم جور نیست، نیز لذت می برند. اما این زندگی است که گه گداری، وجود قافیه در شعر تو را با نبود قافیه در شعر من به پای مقایسه می کشد.
بعضی آدم ها از آ« دسته شعرهای حجوند، بعضی طنز و بعضی جنگ طلب، بعضی غزلند و عاشقانه، بعضی سپیدند و بعضی نو. اما این زندگی است که خودش ما را در کنار هم می چیند و خودش ترکب حضورمان را به هم می ریزد.
دوباره سروده می شویم، گاهی سبک های شعریمان را عوض می کنیم، گاهی وزن و آهنگ شعرمان را تغییر می دهیم، حضورمان در کنار یکدیگر را ترمیم می کنیم. تا زندگی دوباره به سراغمان بیاید و هارمونی حضور اشعارمان در کنار یکدیگر را بر هم بزند، گاهی فرصت زیاد و گاهی مجالی نیست.
کمتر پیش می آید که آنقدر شعرهایممان بی نقص و کوبنده باشند که زندگش قید انتقد از ما را بزند. اما می توانیم آنقدر سروده شویم، با قافیه، بی قافیه، با وزن های مختلف و سبک های متنوع که حا و حوصله ی زندگی را سر ببریم و انتقادهایش را به بازی بگیریم نه اینکه او با انتفادهایش مارا بازی دهد.

هیچ نظری موجود نیست: