سه‌شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۸

مه‌آلوده شو

دودآلوده‌ شو

زمخت،

کج و معوج،

پشت دود سیگارت پنهان شو

تا من نبینم شیطنت‌هایت را، لوندیهایت را.
-
دستت را که می‌کنی لای دود

قرمزی رژت، برق نگاهت

حک می‌شود روی چشمهای کنجکاوم،

می‌گردم به دنبال چیزی بیشتر و

تو پکی می‌زنی به سیگار

و ته سیگار قرمز دیگری را به زیرسیگاری اضافه می‌کنی.
-
مثل مثلث ذوزنقه‌ای،

ذوزنقه‌ی مستطیلی،

و یا مستطیل دایره‌ای

شاید هم پیچیده‌تر از آن

می‌خواهی خودت را از من پنهان کنی

مرموز باشی

لای دودها قائم شوی و بیرون نیایی

و من مثل بازی مار و پله

هی تاس می‌ریزم

و از نردبان‌ها بالا می‌آیم

تا تو را کشف کنم؛

قند توی دلت آب می‌شود،

لبخند می‌زنی و بازی تمام نمی‌شود.


کاوه

11 اسفند 88

۳ نظر:

آراد گفت...

زیبا نوشته بودی کاوه جان.
شاد و موفق باشی

ناشناس گفت...

تو خود می دانی که من کیستم ! و چه می کنم !

و چه بزرگوارانه دو باره به من سلام می کنی ؛

و من پشت بزرگی سلام تو پنهان میشوم !

می دانم که می دانی و می دانی که می دانم !!

که من هرروز و هر روز تر ؛

وچه گستاخانه؛

امید امنیت پنهان پشت بزرگای سلام دوباره تو را دارم .

ناشناس گفت...

من عاشق این پنهان کردنا و کشف شدن و لوندی های قائمکی ام .. یه جورایی فوق العاده ترن آن می کنه آدمو .. واقعا" این نوشته ات رو دوس داشتم ..
اون قندی که گقتی توی دلم آب شد ..