skip to main
|
skip to sidebar
دنیای هیچ آلود من
یکشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۲
بالاخره این چند روز هم گذشت ! عجب روزهای سختی بود ! 3 روز و 5 امتحان ! در این 3 روز دقیقا 628 صفحه مطالعه کردم و فقط 6 ساعت خوابیدم ! ولی خوب به نظر می رسه همه ی درسا با نمره ی بالا پاس بشه !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
دنبال کننده ها
بايگانی وبلاگ
◄
2010
(3)
◄
ژوئن
(1)
◄
مارس
(2)
◄
2009
(2)
◄
اکتبر
(2)
◄
2007
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
2006
(10)
◄
دسامبر
(2)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(4)
◄
آوریل
(1)
◄
مارس
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2005
(23)
◄
دسامبر
(3)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(2)
◄
ژوئیهٔ
(3)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(3)
◄
آوریل
(2)
◄
مارس
(4)
◄
ژانویهٔ
(4)
▼
2004
(64)
◄
سپتامبر
(7)
◄
اوت
(7)
◄
ژوئیهٔ
(6)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(3)
◄
آوریل
(3)
◄
مارس
(7)
◄
فوریهٔ
(14)
▼
ژانویهٔ
(14)
عجب شب عجیبی بود دیشب ! من که بغضم ترکید، همه گریس...
شنبه ی همین هفته بود که تلویزیون بازی دو تیم استقل...
چند روز پیش نشسته بودم و فکر می کردم. در حالی که ا...
اگر فقط یک روز از عمرم باقی مانده باشد، خود کشی خو...
بالاخره این چند روز هم گذشت ! عجب روزهای سختی بود ...
همه خوابیده اند جز من. خوابم نمی برد و هیچ عزابی ب...
دستان پرزور بغض را بر گلویم حس می کنم، آنقدر پر زو...
یکی از دوستانم امروز گفت : در سال یکی دو هفته تحت ...
بچه تر که بودم فکر می کردن اسم من یه حرفیه : کاوه ...
اگه چشماشو مي بست، منو مي ديد. ولي چشماشو نبست. با...
كمي از ديشب، كمي هم از امروز صبح : ساعت 10 و اندك...
نقل قول از آلبر كامو : (سعي كردم نمونه هاي انگلي...
سلول تنهايي من
آغاز كردن هميشه سخت است. آغاز يك زندگي، آغاز يك مر...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر