خوانندهها ميخوانند و آدمها ميرقصند؛ لوند و دلبرانه ! تو از كجا شكفتي ؟تو از كجاي قصه ؟ از همانجا كه تو شكفتي، از همانجا كه تو آمدي !
خشن نگاهم ميكني، ابرويت را بالا داده اي و چشم در چشمانم دوخته اي! دستانت را در هوا مي چرخاني و دور من مي گردي و من به دور تو ... تاريك است. ناخودآگاه به هم نزديكتر مي شويم. دستانت، دستانم را لمس ميكند. چشمانت را هنوز به چشمانم دوخته اي !صفت و محكم ! بدنت به بدنم برخورد ميكند و دوباره عقب تر مي روي ! شيطنت ميكني؛ خوشت آمده است؛ در آن تاريكي دست به سر و صورتم ميكشي و برجستگيهاي تنت را به رخم ميكشي و .... هي نزديك و نزديك تر ... دور و دور تر ... و دوباره نزديكتر !
از تمام درونم حسي مرا به سمت تو ميكشاند و تو را به من !
تمام درون من، مرا به تو
تمام درون من، تو را به من
....
ولي تو فقط غريبه اي هستي كه امشب با من ميرقصي !
تو فقط زني هستي كه امشب مستي و از ته دل مي خندي ...
تو فقط هماني هستي كه بايد باشي و من همان !
اما اينجا در اين لحظه تو هماني هستي كه من مي خواهم و من، هماني كه تو مي خواهي... لوند و دلبرانه ! فقط همين ... !
كمي نزديكتر ... كمي نزديكتر ... دنيا پر از نزديكي است امشب !
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر