جمعه، خرداد ۰۱، ۱۳۸۳

در بعضی از دوره های زندگی، آنقدر از نظر عاطفی سرکوب می شوی، آنقدر هی پی در پی احساسات و عواطفت به انزوا کشیده می شود، آنقدر چینی نازک تنهاییت را با مشت و لگد خرد می کنند، آنقدر از دیوار بلند غرورت بالا می روند و آن بالا به ریشت می خندند، ... که عشق را به نفرت می کشانند و دیگر حضور آدمی از جنس مخالف با ویژگی ها و برتری های خاص اهمیتش را برایت از دست می دهد. اینجاست که فقط کسی باید حضور داشته باشد، اینجاست که فقط برای اینکه قلبت را ترمیم کرده باشی آن را به دست هر کسی می سپاری، اینجاست که فقط کسی باید با صدای لطیفش، با الفاظ عاشقانه اش، با نگاه پر تمنایش و با آغوش گرمش، تو را به آرامش و ثبات برگرداند. اینجاست که حضور او از هر رده و با هر طرز فکری، اینجاست که حضور او، حضور او، آری فقط حضور او، غرور از دست رفته ی تو، آرامش مشوش شده تو و احساس له شده ات را باز پس می دهد و ترمیم می کند.
از این گذر هم باید گذشت ...
از این گذر هم باید گذشت ...
از این گذر هم باید گذشت ...


سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۳

آدم ها شعرند و زندگی منتقد. آدم ها لطیفند و این زندگی است که با نگاه خشک و انتقادی اش، دوباره و دوباره این لطافت را خدشه دار می کند. آدم ها شعرند، بعضی با قافیه و با وزن، بعضی بی قافیه و بی وزن. از اینکه در کنار همند، از اینکه حتی قافیه هایشان با هم جور نیست، نیز لذت می برند. اما این زندگی است که گه گداری، وجود قافیه در شعر تو را با نبود قافیه در شعر من به پای مقایسه می کشد.
بعضی آدم ها از آ« دسته شعرهای حجوند، بعضی طنز و بعضی جنگ طلب، بعضی غزلند و عاشقانه، بعضی سپیدند و بعضی نو. اما این زندگی است که خودش ما را در کنار هم می چیند و خودش ترکب حضورمان را به هم می ریزد.
دوباره سروده می شویم، گاهی سبک های شعریمان را عوض می کنیم، گاهی وزن و آهنگ شعرمان را تغییر می دهیم، حضورمان در کنار یکدیگر را ترمیم می کنیم. تا زندگی دوباره به سراغمان بیاید و هارمونی حضور اشعارمان در کنار یکدیگر را بر هم بزند، گاهی فرصت زیاد و گاهی مجالی نیست.
کمتر پیش می آید که آنقدر شعرهایممان بی نقص و کوبنده باشند که زندگش قید انتقد از ما را بزند. اما می توانیم آنقدر سروده شویم، با قافیه، بی قافیه، با وزن های مختلف و سبک های متنوع که حا و حوصله ی زندگی را سر ببریم و انتقادهایش را به بازی بگیریم نه اینکه او با انتفادهایش مارا بازی دهد.

دوشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۳

سلام
ىوباره خواهم نوشت ! اين وبلاك ويران را دوباره خواهم ساخت ! اينبار براي خودم و نه هيج كس ديكر ! خيلي جيزها را دوباره خواهم ساخت ! خيلي جيزها را فراموش خواهم كرد و از نو شروع خواهم كرد !
بي تفاوت تر و سبك تر از هميشه خواهم زيست و خواهم نوشت !
فقط نمي دونم جرا كي بوردم عوض شده نمي تونم بيشتر بنويسم !!! :))